.



حالش خوب نیسو اون بهش میگه قوی باشفک کن مثلن ب کسی ک بچه شو تازه از دست داده بگی قوی باشواقعا نمیفهمم تو مغز بعضیا چی میگذره.این موضوع حتی منی ک زیاد ربط ب ماجرا ندارمم ، داره از تو میکشه بعد ب اون میگه قوی باش


حالم خوش نیسفشار امتحان داره لهم میکنهعملا تمام وقتمو دارم میخونم ولی هنوز از برنامم دو روز عقبم.با همه اتفاقات این چند وقت واقعا نیاز دارم ب مغزم حداقل دو روز استراحت بدمولی وقتشو ندارمنمیفهمم چقد دیگه میکشم


واسه رفیقم دعا کنین(لطفا از ته دل)


حالش خوب نیسو اون بهش میگه قوی باشفک کن مثلن ب کسی ک بچه شو تازه از دست داده بگی قوی باشواقعا نمیفهمم تو مغز بعضیا چی میگذره.این موضوع حتی منی ک زیاد ربط ب ماجرا ندارمم ، داره از تو میکشه بعد ب اون میگه قوی باش


حالم خوش نیسفشار امتحان داره لهم میکنهعملا تمام وقتمو دارم میخونم ولی هنوز از برنامم دو روز عقبم.با همه اتفاقات این چند وقت واقعا نیاز دارم ب مغزم حداقل دو روز استراحت بدمولی وقتشو ندارمنمیفهمم چقد دیگه میکشم


واسه رفیقم دعا کنین(لطفا از ته دل)


خلاصه ک شر امتحانا کنده شد بالاخرهواسه کنکور انقد درس نخونده بودم ک تو این چند روزمن معتاد، تمام این مدت رو حتی ی سریالم نگاه نکردم چه برسه ب فیلمفیلم سریال چیه اصن آقااامن حتی ی آهنگ جدیدم گوش نکردمخداوکیلی این حجم از توانایی درس خوندنو در خودم نمیدیدم.

خلاصه ک سخت گذشت ولی گذشت.


خلاصه اگه نظر منو میخواین اصن وقتتنو واسه درس خوندن حداقل تو این مملکت نذاریندبیرستانو تموم کنینشده با هیچهایک و کار داوطلبانه برید دنیا رو بگردینک این زندگی با این مدت کم ارزش این همه تلاشو ندارهاصن کی گفته معنی زندگی اینهزندگیتونو خودتون معنی کنین

من یکی اگه برمیگشتم هیچ وقت ادامه تحصیل نمیدادمپا میشدم میرفتم دنیا رو میگشتمک این دنیا محل گذره.


امتحان جراحی دارم 24 امروز بعدشم باید پروپوزالمو تحویل بدم.صبحآم بخش اطفالم و 2-3 روز درمیونم عصرآ کشیکپشت بند امتحان جراحی 3-4 تا امتحان دیگه ام درامو تازه بعد از اون باید بشینم واسه غول آخر ( امتحان پره اینترنی ) بخونم.ب معنای واقعی کلمه دارم دچار واپاشی مغزی و روحی و جسمی میشم.

عملا وقت استراحت کردن ندارم تو دو هفته اخیر حداکثر تایم خواب شبانه روزم 5 ساعت بودهدقیقا تو سخترین مرحله این بازی اممدام با خودم میگم نمیتونم ببرمامکان ندارهخیلی سختهیعنی میتونم ببرم؟؟


کاشکی ببرم!!


دیدین استن لی ام مرد.چ دنیای نامردی شده.
نمیدونم چقد اهل کمیک خوندن و دیدن فیلما و سریالای از این دست هستینولی من یکی عاشق این جور چیزام کم فیلم و سریالی از marvel , DC هس ک ندیده باشمشون و همیشه ب خالق هاشون حسودیم میشهک چنین مغز فعالی دارن و اینقد آزادانه دنیا رو تفسیر میکشن.و تو چ دنیای دوس داشتنی زندگی میکننمن کلن به آدمای هنرمند غبطه میخورم، ب واسطه فعل و انفعالاتی ک تو مغزشون صورت میگیره.ادمایه خلاقی ک از خلق کردن نمیترسن
الان دونستن اینکه خالق محبوب ترین سوپرهیرو ها مرده خیلی غم انگیزه
خلاصه اینکه دنیا یکی از زیبایی هاشو از دست داد


خدمتتون عارض شم ک این جلسه هم ب نتیجه خاصی نرسیدیم.رف واسه جلسه بعد


البوم جدید imagine dragons ب شدت پیشنهاد میشه only-  bad liar - machinereal life

اصن همه شونخلاصه اینکه گوش کنید و لذت ببرین

.

نامبرده فردا کوییز سزارین داره اعصاب ندارهمن بمیرمم تخصص ن نمیرمتماااام



آقا من تو پست قبلی نوشتم دادگاه :))) ببخشید شورای حل اختلاف.

خلاصه اینکه ما رفتیمولی خواهان بیشعور نیومددر واقع من ی بار وقت دادرسی رو تغییر داده بودم چون باباهه نبود.اونا اومده بودنی درخواست تاخیر و تادییه هم داده بودن.سه شنبه ام ما رفتیم اظهاراتمونو نوشتیم وقت بعدیمون افتاد 26 ام.

1 تومن پول نقاشی و صافکاری میخواد درحالی ک کاملا از بیمه ما استفاده کرده300تومن اجرت المثل ماشینشمن واقعا نمیدونم این چ کاری داشته ک واسه چند روز تعمیر 300 بهش میدادنو 800 تومن افت قیمت ماشینش.در حالیکه از قبل از تصادف ماشینش تصادف داشتهتازه پولی ک صرف شکایت کرده ام میخواد

خلاصه ک دگر موجوداتین.2100000 شاید پول انچنان زیادی نباشه ولی پول زوره واسه این جماعت لاشخور ک میخوان هرجوری شده قانونو دور بزنن.

خلاصه ک اینجوری.


حالا بیخیال این صحیتا برید اینجا چندتا اهنگ خوب گوش بدین و ب چیزای خوب فک کنین

http://smarturl.it/POTF.Ultraviolet

the sweet scape و false kings ب شدت توصیه میشندر صورت تمایل واسه دانلودشونم ی کانال تلگرام هس rockmag

خلاصه ک ما حجت رو بر شما تمام کردیم

چقد خلاصه گفتم :)))))



ماجرای تصادف رو ک گفتم و اینکه دختره رفته شکایت کرده

خلاصه اینکه ابلاغیه اش اومد و سه شنبه باید برم دادگاه

واقعا مردم چجوری میتونن انقد پست باشنک واسه ی خط کوچیک رو ی پراید آدمو بکشونن دادگاهبعد من یکی دو ماه پیش پشت چراغ قرمز ی یارو با ضرب از پشت زد بهمکلن سپر رفت تو ولی من چون از قبل ی بار این قسمت ب جدول خورده بود و زدگی داشت بیخیال خسارت شدم با اینکه اون مقصر بود و خودش اصرار داشت بریم بیمهچون همه ی آسیب واسه اون نبود و من نمیدونستم چقدش واسه اونه

ولی حالا ب خاطر ی خط باید برم دادگاه.

از ی طرف شکایت افت قیمت کرده ک میخوام بفروشمش و قیمتش افت کردهاز اون ور ی قسمت دیگه از شکایتش گفته ک بخاطر تعمیر سه روز نتونسته بره سره کار و این وسیله درامدشه؟؟!!!

خلاصه اینکه ی جو مروت داشته باشین این رسم انسان بودن نیس


خوب خوبی تحلیلی داشته باشیم بر آلبوم های اخیر:)))))) هی میخواستم اینا رو بنویسم هی میگفتم بذار اینم بیاد بعدهنور البوم جدید imagine dragons هم نیومده ولی اونو میذاریم واسه بعد

البوم (ابراهیم) محسن چاوشی عالی بود شدیدا پیشنهاد میشه میشه گف جز معدود خواننده هاییه ک اهنگآش معنی دارهی خورده ملودی و ریتم آهنگاش شبیه قبلیا بودی جاهاییش منتظر بودم بگه هر روز پاییزه. ولی خوب آلبوم دوس داشتنی بود

البوم kamikaze از eminem مث همیشه عالیخیلیا البوم قبلیشو دوس نداشتنچون خیلی شخصیش کرده بود و خیلی shadyوارانه نبودبا ابن حال من قبلیه رو هم دوسش داشتماین آلبومه ک خدا بود واسه خودشfallvenomlucky you

البوم ultra violet از poets of the fall هم عاالیهمخصوصا:in a perfect worldmoment befor stormfalse kingthe sweet escape
خلاصه اینکه اینم شدیدا پیشنهاد میشه.

احساس میکنم یکی دوتا البوم دیگه ام بود ولی یادم نمیاد:)))
فعلن از همینا لذت ببرین.

بعد نوشت:
یادم اومد میخواستم در مورد american music award بگمن خدا وکیلی چجوری میشه ک وقتی bruno mars و drake هم نامزدن taylor swift برنده میشه؟؟؟؟ ن خداوکیلی چگونه؟؟؟

-توصیه ب شنیدن دوتا اهنگ اخیر imagine dragons هم میشهzero ریتمش خیلی مث اهنگآی قبلیشون نیسب پای believer و warrior نمیرسه ولی متنش خیلی خوبهnaturalهم ک مث قبلیا نیاز ب تعریف من نداره.

-سوالی ک اینجا مطرح میشه اینه ک آیا فقط منم ک فک میکنم اگه bruno mars و the weeknd ایران بودن سنتی خونآی خوبی میشدن یا بقیه ام همیجوری فک میکنن:: :))

-هنوزم فک میکنم ی چیزیو جا گذاشتم.

خریت ی مرزی داره ولی میخوام بگم ک بعضیا رسمن مرزهای خریت رو جوری درنوردیدن ک خود خر نمیتونست.


-زنه مریضه خودم.خونریزیآی نامنظم و زیاد داشتهرفته طب اسلامی سنتی یا هر کوفتیبهش ی سری جوشونده و مزخرفجات دادن افتاده ب ی خونریزی وحشتناک و الان با هموگلوبین 5 اومده بیمارستان با ی حال زارالان داره خون میگیره(باید بالای 12 باشه )


-زنه تو مشهد بچه اش تو دستگاه بودهاومده زغال داغ بذاره رو پیشونیش شیطان از بدنش بره بیروندستگاه و بچه با هم آتیش گرفتنتا خاموش کردن بچه از دست رفته


-بچه اهک خورده نبردن بیمارستانبهش از راه مقعد بنزین تنقیه کردنقبل از رسیدن ب بیمارستان تموم کرده


-تو کلیپه آیت الله تبریزیان(لعنت الله) داره میگه: راه درمان جنون اینه ک سه چهارتا کفتر بگیرید بذارید تو خونه اینا ک بال میزنن شیاطین از بدنش میرن بیرون.

-در جایی دیگه میفرمایند اصن دارویی وجود ندارهدارویه شیمیایی وجود نداره و عمده داروهاشون ار معادنمعادنم از خاکخاکم ک حرام

این قرص های ن پروژسترون و استروژن و امثالهم از ادرار زنهای ایتالیاییه


(حالا چرا ایتالیایی من نمیدونملابد بقیه ادرار نمیکننیا مثلن از ی کشور دیگه ادرار بگیرن طعمش عوض میشه مردم میفهمناین همه آدمم ک استفاده میکنن و بچه دار نمیشن و خونریزیاشون منظم میشه هم همش تلقینههمششش.)



-دکتر روایی زاده در جایی میفرمایند اگه بچه تون شل وول بود بذارینش تو روغن سیاهدونهبچه سفت شده و قوام خودشو بدست میارهانگاری اشپزیه


-زنه اومدهحاملگیه 6امشه سال قبلم تومور مغزی عمل کردهمیگه چرا دوباره حامله شدی با این وضعتمیگه بچه میخواستیمقابل توجهتون ک آزمایشهای غربالگریشو انجام نداده بودچون پول نداشته.

-ب زنه میگم روش پیشگیریت چی بوده با افتخار میگه پیشگیری نمیکردم ک بچه میخواستمحاملگی شیشم ک سقط شده بود بچه3 یچه داشت3 تا سقطشوهرش بچه میخواستنمیوورد میرفت ی زنه دیگه میگرفت.


چرا نسل بعضی آدما منقرض نمیشه؟؟؟.چرا ما هنوز ک هنوزه داریم تو جهالت دست و پا میزنیم؟؟؟چرااا؟؟؟!!


این چند وقت اینقد اتفاق افتاده ک نمیدونم دقیقن از کجاش بگم

فقط اینکه روزای خوبی نداشتمغصه ی رفیقمکشیکای کشنده اینترنیخسته ام ولی راه فراری ندارم.دلم میخواس ی چند روز دور شم از این شهر از همه چی.

فکرای دیروز خودمو باورم نمیشه اینکه از زور تنهایی و خستگی ب چ چیزی فک میکردمراستشو بگم از خودم میترسماز اینکه زیر این همه فشار ممکنه از رویام دل بکنم و بی خیال همه چی بشم.


کاش تموم شه این روزا


4ماه از اینترنی گذشت.اینجوری ک نگاه میکنی میگی اعع؟؟چقد زود گذشت ولی .

همیشه فک میکردم(البته هنوزم همین فکر میکنم) ک قلب سختترین بخش ممکنهو بصورت بسیاار تا بسیااار.(هیچ کلمه ای رو برای توصیف احساسم نمیتونم بکار ببرم) اول بخش اینترنیم شد قلبروزای اولی ک گیجی ، نمیدونی چی ب چیه؟؟ کی ب کیه من کیم اینجا کجاست؟؟

روزایی ک خودمم از شدت گیجی و ترس همراه مریضام تا مرز سکته قلبی میرفتمو اگه اون اتنده مهربون نبود واقعا کم میاوردم و همونجا تو اورژانس جلوی همه میزدم زیر گریه.اگه نبود و اعتماد نمیکرد و از این اعتمادش ،اعتماد بنفس نمیگرفتم هیچ وقت نمیتونستم تنهایی و ی تنه دو تا سکته قلبی 3 صبحی ک انکال اون یکی اتند صرفا بظاهر باشعور بود و لطف میکرد جواب نمیداد رو منیج کنمبگم مث چی ترسیده بودمدلم میخواس گریه کنم ولی چشم امید دوتا خانواده بهم بوداونجا فهمیدم ک شود ولیک ب خون جگر شود.

قلب گذشتنورو و روان گذشتچشم و پوست گذشت(این چهارتای اخری هر کدوم 15 روزه) ی ماه از داخلیه کوفتی گذشتسر همه شون دهنم سرویس شد رسمن ولی از دور ک نگاه میکنی انگاری خیلی ام زود گذشته:///

دیروز بدون شک یکی ارز بدترین کشیکای عمرم بود ی اوپیوم پویزنینگ (مسمویت با تریاک) داشتم ک اتند محترم لطف کردن گفتن تا صبح دو ساعتی ی بار ویزیتش میکنی ک حالش ی وقت بدتر نشهو ی DKA ک اونم باید 4ساعتی ی بار میدیدمو ساعت 5 صبحم دوباره ی DKA  دیگهمن عملا دیشب یک ساعتم درست نخوابیدمو از 5 صبح ک رفتم اورژانس فقط ی بار رفتم پاویون ی قهوه خوردم ک تا ظهر دووم بیارم دیگه تا ساعت 1.5 حتی نتونستم ی لحظه بشینم ی جا.18تا مریض داشتم تو بخش تا اینا رو دیدم شد 9 ساعت 8 گراند راند بود ک دوستم زنگ زد کجایی بیا ک شزوع شد گفتن حتمن باید باشین وگرنه حذف بخش میشین و من ب درجه ای از تباهی رسیده بودم ک گفتم گور بابای همشوننمیامنمیدونم قراره چی سرم بیاد ولی اصلن واسم مهم نبود تو اون لحظه

بعدشم راند و خلاصه پرونده و سونو و کشیدن آب پای مردم و تزریق داخل مفصلای بخش روماتو تا ساعت 1.5

نقطه عطف امروز همین اعتماد اتند روماتولوژیه ک خیلی راخت سرنگو میده دستم میگه برو آب زانوشو بکش.اینو تزریق کن تو زانوش

از دیگر زیبایی ها کشیکه این بود ک آسانسور خراب شدهو من باید سه طبقه رو دیشب تمام مدت با پله میرفتم

حالا هی خر شین برید پزشکیهی پشت کنکور بشینین ک بیاین پزشکی.


آدما رو شرایط عوض میکنه عجیبم عوض میکنه.من تا قبل اینترنی واسه تخصص دنبال ی رشته ی پر هیجان بودم.طب اورژانسی ، جراحی، قلبی چیزی

ولی الان مطمئنم امکان نداره حتی در آینده بهشون فک بکنم.بحث ترس نیست.بحث اون فرسایش روحی و جسمی هست ک تو این رشته هاس.اورژانسهاشونو بدو بدو هاشون.ینی تو بخش قلب من تمام مدت درحال بدو بدو بودم.بدو اورژانسمریضو بدو بدو ببر CCUبدو بدو برو دارخونه رتپلاز و اس کا بگیر.با پرستار دعوا ک زود باش.با بیماربر دعوا ک کجا موندی با سوپروایزر دعوا ک این چ وضعشه

خلاصه ک تو این رشته ها باید با آرامش خداحافظی کنی.و من مطمئن نیستم ک این اون چیزی باشه ک من برای ادامه زندگیم بخام.

اولین مریض DKA ک داشتم.دومین کشیک داخلیم بود.اورژانس بهم ریخته پرستار کار مریضمو درست انجام نمیدادخودم واسه تک تک داروهاش دویده بودم داروخونه.خودم واسه پرونده انتقال ب ICU ده بار دویده بودم پذیرش با پرستار دعوا با سوپروایزر دعوا ولی ب لطف گزارش پرستاری نوشتن پرستارا و زیربار مریض نرفتنشون و نیومدنای بیماربر مریض دیرتر از اونی ک باید رفت ICU و اتند محترم از من شاکی بود.منی ک تمام تلاشمو کرده بودمبقدری با همه بحث کرده بودم و دویده بودم اینور و اونور ک وقتی رسیدم ICU تمام بدنم از شدت خشم و عصبانیت میلرزید .انقدی ک پرستارا مسخره ام میکردن ک چقد حرص میخودی بابا و من میدونستم اونی ک مواخذه میشه منم ن چهارتا پرستار ک همه دغدغه شون گزارش پرستاریشونه(قصد بی احترامی ب قشر محترم پرستاری رو ندارم و پرستار خوبم کم ندیدم ولی پرستارای اورژانس بخاطر محیط کارشون معمولا عادت کردن ب بیخیالی)

و وقتی اتند محترم پاشو از اورژانس گذاشت بیرون من برای اولین بار توی اینترنیم با گریه از اورژانس زدم بیرون و ی دل سیر نشستم تو حیاط گریه کردم.بخاطر ترس از دست رفتن مریضعصبانیت از این سیستم مزخرف بیمارستان.همه چی.

ولی ازاتندم نازاحت نبودم .این اتند بدون شک یکی از بهترین استاتیدم بوده.و بیشتر هر اتندی ازش درس زندگی گرفتمازش یاد گرفتم تو این سیستم مریض برای جون مریضت باید بجنگیو از هیچی نترسی.اتندی ک مریض الکی نمیخوابونه .مریضو الکی نگه نمیدارهامید واهی ب هیچکی نمیده.اونقدی مریض نمیخوابونه ک خودشم حالش نذاره ویزیتشون کنه.خلاصه ک من همیشه مدیونشم.

دیشب ی مریض DKA داشتم تا خوده 7/5 صب ک کشیکم تموم میشد نشستم تو اورژانس ک از اسیدوز در بیاد.فقط شانس آوردم اون مسمومیته رو فرستادن مرکز مسمومیت وگرنه تا صب باید ی پام ICU میبود ی پام اورژانس.

خلاصه اینکه ادما عوض میشن.منم عوض شدم.و این روزا بیشتر از هرچیزی دلم آرمش میخوادو اگرم دلم هیجان بخواد هیجانی میخوام ک فقط زندگی خودمو تحت الشعاع قرار بده ن حیات و زندگیه کسی دیگه رو


هنوز عمیقا ناراحتمهنوز کاملا از شوک این کارشون درنیومدمهنوز هرچی بالا پایین میکنم این قضایا رو درک نمیکنم چرا همچین کردنهنوز قلبم درد مبکنهو میدونم ک قرار نیست حالا حالاها خوب بشه.

اگه نگفته بود شاید عین خیالمم نبود ولی اون گفتن و اون عمل.

واقعا نمیفهمم چرابعد حداقل 14-15 سال آشنایی و بعد 7 سال رفاقت ی همچین نارفیقی.

اگه همون سال بعد از اون اتفاق دورشونو خط کشیده بودم، امروز قلبم انقدر درد نمیکرداگه بعد اون نامردی نمیبخشیدمشون الان حالم این نبودی بار بخشیدمشونو و بهشون فرصت دادم ی باره دیگه دلمو بشکنندیگه فرصته مجددی ب هیچکس نمیدم.

از ی چیز امروز مطمئنه مطمئنماین ک دیگه قرار نیست ببخشمشونهیچ وقتحتی اگه منطقی ترین دلیله ممکنو داشته باشن هیچ وقت

مینویسم ک یادم بمونه حال امروزموک ی وقت دوباره خر نشم ببخشمشون.

کاش فقط میفهمیدم چرا؟؟از بین اون همه آدم چرا فقط من؟؟

 

میدونی بدترین قسمت ماجرا کجاستک الان حتی ی شونه نیس ک روش زار بزنم و درددل کنمب بقیه شون ک گفتم ی مزخرف سر هم کردن ک ب شعورم برخورداون دوتام اونقدر دورن ک نمیخوام نگرانشون کنم.

میدونی ارزش گریه کردنم ندارنولی نمیدونم چرا این اشکا قطع نمیشه؟!

 

 


 

خلاصه ک کشیک قبلیم، ساعت 12 کشیکو از همگروهمیم تحویل گرفتم

گف این مریضه تصادفیه، آزمایشش اوکی بود از جراحی مرخصهمنم نوشتم اینو تو پروندش ،دیگه تورو بیدار نمیکنناوکی باشه ترخیصه تو برو بخواب.

منم با خیال راحت رفتم خوابیدمساعت 3.5 زنگ زدن بیدارم کردنمیگن این آزمایشش اومده اوکیه بیا ترخیصش کن، بخش ارتوپدی اینجوری تحویلش نمیگیرهگفتم بابا نوشته ک اگه اوکی بود ترخیصه دیگهگف ن بخش گیر داده بیا بنویس، اورژانس جا نیس ،ارتوپدی ام اینجوری تحویل نمیگیره

هلک هلک پا شدم رفتم اورژانس دیدم پرستارش (ر) اسگفتم (ر ) مسلمون نیستین خدا وکیلی چرا اذیت میکنی نصف شبی

گف بابا بقران هر چی گفتم این (فحش) تحویل نگرفتندیگه مجبور شدم بیا این (م ح) ام شاهد

(م ح )ام گف راس میگه خانم دکتر من  خودم باهاشون حرف زدم ولی قبول نکردن

پرونده رو داده دسم میگه بیا بگیر سرندیپیتیبیا برو اینقد غر نزنگفتم (ر)بیا و خون خودتو امشب حلال نکن

دیدم تا اینجا ک اومدم معاینشم کردم آزمایشاشم دیدم ترخیصش کردمداشتم میرفتم یکی از نگهبانا رو دیدمگف دکتر نامردا بیدارت کردن

گفتم آره 

گف اسم بگو بقیش با من

گفتم (ر) بکشینش

گف فاضل؟؟حلههمون لحظه ی سکه از دست یکی افتاد زمین گف بیا اینم پوکه اش.

 

ی چی بگم پرستار باشعور و با سواد نعمتیه ب ولله.ک اونم ربط داره ب رفتار خود آدمن ک (ر) بی شعور باشه نفقط یکم مث من بد کشیکه

تا ساعت 3.5 پیگیر کار مریض بوده در حالیکه میتونسته بخوابه مث بقیه.

 

بعنوان مثال ی بار 4/5 صبح زنگ زدن ویزیت داری؟؟گفتم ویزیت چی ؟؟

گف دکتر فلانی اومده مریضو دیده ویزیت گذاشته

گفتم دکتر فلانی ک نمیتونه ویزیت بذارهباید مشاوره بذارهانجام مشاوره ام با اتنده ن با اینترن.اصن دکتر فلانی 4.5 صب اونجا چیکار میکرده

گف نههه الان ک نیومدهساعت 9 مریضو دیده اینو گذاشتهدستخطش ناخوانا بود من نتونستم بخونم تا از همکارا پرسیدم شد الان

گفتم منو احمق فرض کردی یا چی؟؟ 7  ساااعت طول کشید تا ی اوردر بخونینمیتونی بخونی، برو وایستا کنار دکتر ببین چی میگهن اینکه هفففت ساعت بعد 4.5 صب زنگ بزنی منی ک تا 1.5 اورژانس بودمو بیدار کنی.من نمیام ببینموظیفه من نیسمسئولیتش با خودته ، زنگ بزن ب اتند خودت

گف من ک نمیتونم این ساعت بیدارش کنممن زنگ زدم ک خبر داده باشم

گفتم خبر چی هاان؟؟خبر چی؟؟ک فقط شونه از مسئولیتت خالی کنیک تو اون گزارش کوفتی بنویسی ب اینترنه بخت برگشته خبر داده شد ،نیومد؟؟ هر کاری میکنی بکن ب منم ربط نداره

تلفنم گذاشتمهر کار کردم نتونستم یا وجدانم کنار بیام رفتم اورژانس

گفتم چرا تا الان نگفتی من تا 1 اورژانس بودم، اصن شما اینجا نبودیبگو رفتم خوابیدم تازه الان اومدم پرونده رو باز کردمچرا دیگه ی دلیل بیخود میاری ک ادم ب شعورش بر بخوره(اینا رو آروم نمیگفتمداد میزدما)

گف حالا ک شده منم مسئولیتشو قبول میکنم

گفتم مسئولیت چی؟؟قطع شدن پای ی آدم؟؟تو اصن میدونی مسئولیت چیه؟؟ اگه خانواده خودت بود همینو میگفتی؟؟هااان؟؟اگه این آقا برادرت بودم همینو میگفتی؟؟؟؟

افتاده بود ب تته پتهمریضو معاینه کردمزیرآبشم پیش مسئول اورژانسو و سوپروایزر زدمم و رفتم.(این اسمش از نون بریدن نیساین اسمش وجدانهمن حتی واسه مریضای غیر اورژانسی ام شب و نصفه شب پا میشم میرمهمیشه مریضو میذارم جای خانواده امفک میکم اگه خدایی نکرده مامان خودم بود،بابای خودم بود حاضر بود بگیرم بخوابم؟؟!!)

 

خلاصه ک همچین پرستارای بیشعوری ام پیدا میشه

خلاصه ک هر روز یجوری جنگ اعصاب داریم

من کلا با همه ی کادر بیمارستان برخورد دوستانه ای دارمهمیشه ب همه سلام و حال احوال میکنم بدون توجه ب مرتبه شغلیشوندکتر ،پرستار،سوپروایزر.خدمه.نگهبان،بیماربرمنشی هرکی ک تو بیمارستان کار میکنه

ی رابطه محترمانه ی متقابلدر هر صورت همه ی ما کادر درمانیم و کارمون بدون همدیگه لنگ میمونهالبته تا وقتی ک کارشونو درس انجام بدن.

بعنوان مثال الان با یکی از مسوپئول بخشای اورژانس دعوام شدهوقتی منو میبینه فقط ی ایشششش نمیگه مرده گنده(ولی من ایشششه رو میگم :))   )

اونم داستانش مفصله الان دیگه نوشتنم نمیاد.

 

جراحی ام دار نفسای آخرشو میکشههمین هفته مونده فقط.دیگه میرم بهداشت و آفی دو ماه از شرر کشیک دادن راااحت میشمبعدشم میرم نکلن تا اطلاع ثانوی نمیام این بیمارستانراااحت.

میخواستم آفمو برم مسافرت ک با این قیمت بنزین، احتمالا میره تو لیست رویاهام.

 

 

 

-ی بار دیگه ام نوشتم فک کنم ولی بازم مینویسم.این روزا عجیب از خودم میترسماز افکارماز کارامهنوزم نمیفهمم چم شدهکلی دلیل قانع کننده واسه خودم میارم و باز کار خودمو میکنمکلی راهو میرم بعد ب خودم میگم دقیقن داری چ غلطی میکنی؟؟!!

هی یا خودم میگم اینم ی فازه میپرهولی هنوز نپریده

لعنت بهش.لعنت ب من.


کلی برنامه داشتم برای این دو ماهه بهداشت و آف سفر، کلاس، باشگاه 

الان با این افزایش قیمتا. نشد من واسه ی چی برنامه ریزی کنم گند زده نشه وسطش 

خلاصه ک بعد 8 ماه بخشای سخت بعد 80تا کشیک صدای منو از خونمون میشنوینو خواهید شنید

خلاصه این زندگی نیس ک ما میکنیم.

تازه سرمام خوردم. 

 

_و اینکه حسااابی حواستون ب آنفولانزا باشه تا حالا چندتا کشته داده مواظب خودتون باشین. 


میدونی الان داشتم یکی از نوشته هامو میخوندماز اونا ک هیچ وقت گزینه انتشارو نمیزنی ، چون هیچ وقت نمیفهمی چجوری باید منظورتو برسونی و تمومش کنی.و الان دقیقن تو نقطه ی مقابله نوشتممو اون نوشته فقط واسه 50 روزه پیشه.همینقد مسخره.

 فک کنم همه عوض میشنی سری تغییرا خوبه ی سری ام.

میدونی زندگی و روابط همینقدر مسخره اس ک ی روز در حد مرررگ از یکی بدت میاد و سال بعد از خودت ک چرا ناراحتش کردییکی از همکلاسبام بود ک واقعا باهاش حال نمیکردمبنظرم لووس ترین ورژن ی دختر بوددقیقن نقطه ی مقابل من بود .و الان یکی از دوستامهکسی ک تازه تو اینترنی فهمیدم اونقدرام ک نشون میده لوس نیسکسی ک میتونه هم صورتی بپوشه ،هم گاهی میتونه قویترین دختری باشه ک تو زندگیت دیدی کسی ک وقتی حالم بد شد تو اون کشیکای آخریه داخلیاومد کنارم، اول فک کردم اومده فقط ی سر بزنه ک بی ادبی نباشهولی در اوج ناباوری تمام مدت کنارم وایستادشوخی کردخندوندمسعی کرد حالمو بهتر کنه.

 

یا یکی از همکلاسیای پسرک تقریبا از همون اولای فیزیوپات و استاجری باهاش همگروه بودم.و بنظرم یکی از غیرقابل تحملترین آدمای دور اطرافم بودماه اول اینترنی داخلی سر یکی از کشیکآ باهم بطرز بسیااار بدی دعوا کردیم، ی دور تو بیمارستان ی دورم وقتی خونه بودم زنگ زد بهم (اونوقت میشه گف یکی از تایمایی بود ک بابام فهمیدم من واقعا از پس خودم برمیام:)) )،سخته ب زبون آوردنش ولی میشه گف بهترین کشیکای دو نفره رو باهاش داشتمن دیر میکردن مث دخترا آدم تو رودروایسی گیر میکردکاراشو خودش میکرداگه دو دقیقه دیرتر میرسیدم (با اینکه خودش همیشه زودتر از تایم مقرر واسه تحویل کشیک میومد) غر نمیزد ک چرا دیر اومدیمریضاشو خودش میدید و از زیر کار درنمیرفتب طرز غیر قابل باوری هوامو داشت.آدمی ک  وقتی فهمیدم روتیشنمو باهاش افتادمبا خودم گفتم بدبخت شدم رفاین هم خودشو، هم منو بدبخت میکنهشد کسی ک بهترین و راحتترین کشیکارو باهاش داشتم

یا اتندی ک روز اول ازش متنفر بودم.شد بهترین اتند همه ی دوران اینترنیم تا الانکسی همیشه درکمون کردهوامونو داشتروزایی ک بخاطر فشار کشیکا خسته بودیم و ارور میداد مغزمونب جایه اینکه مثه بقیه بمون و پهنمون کنهشوخی میکرد و دلداری میداد

 

اینا فقط ی چندتا مثال کوچیک از تغییرات این چند وقتمه.میدونی امروز معتقد ی چیزی و فرداش علیه اش

 

قبلن نوشته بودم (( این روزا عجیب از خودم میترسماز افکارماز کارامهنوزم نمیفهمم چم شدهکلی دلیل قانع کننده واسه خودم میارم و باز کار خودمو میکنمکلی راهو میرم بعد ب خودم میگم دقیقن داری چ غلطی میکنی؟؟!! ))

ولی الان دیگه نمیترسمفقط متعجبم.تو اون نوشته بودم( من نمیتونم بدون دودوتا چهارتا کاری کنم)الان ک فک میکنم اصن ریاضی یادم رفتهاین ی اعترافه بزرگه ،باور کن


خوبواقعیت اینه ک عملا این ماهه بهداشت ب بطالت گذشتعملن هییییچ غلط خاصی نکردمبغیر از تموم کردن چندتا سریال و جبران تمام کم خوابی های اون 8 ماهه گذشته.

ماه دی ام کلن آف ام.و همین الانشم حوصله ام سر رفته . فک کن ی ماه بیکار باشم . میتونم برم دنبال کارایه پایان نامه ام ولی اینکه همه ی نمونه هامو باید از همون بیمارستان جمع کنم ،یکم عذاب آورهتا بحال تو همچین موقعیتی بودینهم خسته باشین از ی جاهم تنها جایی باشه ک ب رفتن بهش فک میکنین؟؟!!

ولی واقعیت اینه ک الان بهترین زمانه ممکنهاز بهمن دوباره بخش و کشیک و عملن وقت نمیکنمولی اصلن انگیزه ای ندارم.

نمیدونم چیکار کنم؟؟!! خداوکیلی بعضیا چجوری میتونن همیشه اینقد با انگیزه و پیگیر باشن؟؟؟

 

 

+چیکار کنم!!!؟؟


خدمتتون عارضم ک ی سه روز رفتم دریا ن ک مسافرت خ خوبی بوده باشه ها همسفرم همچین خوب نبود اندوخته های مالیم الکی الکی خ جاها تموم شد ولی همین دور بودنه دیدنه دریا رها بودنه خیلی چسبید 

میتونس بهتر باشه خیلی ام بهتر باشه ولی خوب من ب همینم راضی ام

هوا عالی دریا تنهایی بی دغدغه 

 

+ آقا از خوبیآی تو ی رابطه نبودن همین بس ک الان اون دو سه نفر در مورد دوست پسرای فعلی و قبلی و خیانتاشون میگن منم نشستم سریال The witcher و میبینم.

ولی بخدا ک سطح دغدغه ی بعضی آدما خ خنده داره آخه لعنتیا چجوری اینجورین؟؟

حالا ن ک من آدم نرماله باشمآ ن ولی این ک کل فکر و ذکرت اینا باشه مسخره اس 


اگه ی چیز مهم در مورد ی نفر بدونینک میتونه رو زندگیش اثر بذارهولی هیچ کاری نتونه واسه درست شدنش انجام بدهدیگه کار از کار گذشته باشه.بهش میگین؟؟

عین خوره این دونستنه افتاده ب جونم.ولی گفتنش قرار نیس چیزی رو عوض کنه.کاش نمیدونستمکاش . نمیدونم چیکار کنممیدونم اگه بهش بگم گننند زده میشه ب زندگیش.و مطمئنم کاری نمیتونه بکنه.فقط خودخودری میکنه. و این ک هر آن ممکنه خودش اینو بفهمه.با گفتن بهشم قرار نیس حاله من بهتر بشه .قرار نیس این نگرانیه کوفتی از بین برهاین دلهره این ترس.

نمیدونم چیکار کنم؟؟!!

 

لعنتلعنتلعنت.


حالم از صبح بده.تهوع یک لحظه ولم نکردهدلم آشوبهواسه ی مدت اصن نمیدونستم اسپریهام کجانالان ی هفته اس اصن نمیتونم ازشون دور شماین نفس تنگیه هیچ جوره خوب نمیشهحتی نوشتنم حالموخوب نمیکنهاز صب صدبار نوشتم و پاک کردماز صب دست ب هرکاری زدم نصفه موندهب خودم اومدم دیدم هیچکاری نکردم و دارم اشک میریزماینقد همه جا بغضمو قورت دادمگلودرد داره میکشدم.لعنت.دلم ی دل سیر گریه میخواد.

 

+چی شد ک آدما اینقد پست شدن؟؟

هستی خدا؟؟!!


ماه آف ام تموم شدو برگشتیم سر کشیک دادناز کشیک دوم ن خدمتتون سلام عرض میکنماتندم امروز تو زایشگاه ک نشسته بودیم گف نظزت درمورد ن چیه؟؟گفتم نمیدونمخودش گف من ک متنفر بودم ازشمنم کلن پوکر فیس بودم.

نو در تئوری دوست ک نه ولی بدمم نمیادولی در عمل متنفرمممم ازش ب معنای واقعیه کلمه.ینی شما بیا ی زایمان طبیعی ببینرسمن از زندگی سیر میشینشسته بودیم با اتنده داشت برام از آتونی و عوارضش میگف.یهو گفتن بیا ک خانمه آتونی کرده(جمع نشدن رحم بعد از زایمان رو میگنک طرف همچنان خونریزی دارهک میتونه منجر ب شوک بشهاز اورژانسهای نه)خلاصه اش اینکه وضعیت بسیییییار تا بسیییییییار کثیفیه

یکی ب تبریزیان بگه بیاد دنفورث ام (رفرنس ن)آتیش بزنه ، خیال ما رو راااحت کنه

بعد میپرسن چرا دوس نداری بچه دار شیخدا شاهد بهش ک فک میکنم فقط تهوعه ک میاد سراغم.

ولی خب بخشش ار بقیه بخشا بهترهاز این جهت ک همیشه ی آنکال مقیم هسو منه اینترن عملا مسئولیتی ندارمو چی از این بهتر؟؟بدون هیچ استرسی مریضو میبینیوقت داری درست ک درستو بخونی؟؟ی اینترن دبگه چی از خدا میخواد؟؟؟

 

در ادامه اینکه دیروز رفتیم برف بازیاز اونجایی ک خودمو ب پشت پرت کردم رو برفآ ب هوایه اینکه نرمنگردنم کشیده شد و آسیب دیدهانقده دررررد میکنه  ک وقتی میخوام دارز بکشم یا بلند شم و حرکت کنم با دستام تو ی پوزیشن نگهش میدارم ک کمترین دردو متحمل شمولی همچنان درررد دارهپاوبون اینجام ب غااایت بدرد نخورهتشک هاش بسیااار سفتبالش بسیار بزرگو هوای سردهمه دست بدست دادن این درده بدتر شه.خلاصه اینکه اول safty.

 

+در ضمن آلبوم جدید eminem شدیدا توصصیه میشه

 


سر نقصهای پرونده هاموضوع پایان نامه امو مجبور شدم عوض کنمب بدبختی سر ی هفته پروپوزالمو نوشتمشفرستادم واسه استاد راهنمامک اوکی رو بدهبفرستم واسه استاد مشاورم واسه کارای آماریشک دفاعش کنم و کد اخلاقمو بگیرمبرم سر جمع اوری

بعد ک باز کردم ایمیله استاد راهنمامو.ببین ینی حتی ب فرمه پروپوزالمم گیر داده بوددیگه از ایراداتش بر نوشته ها نگم دیگهالبته تقصیر خودمه ک رفتم سراغه سختگیرترین استادولی میارزه ب نوشتن ی پایان نامه اساسی

ولی با این حال از اون روز ک فرستادهمیرم فرمو باز میکنمی پنج خطشو درست میکنمسیو نمیکنم و میبندمشو همین دور باطل هر روز تکرار میشه.دیگه اون انرژی رو در خودم نمیبینمچیکار کنمالانم دفاع نکنم و بیفته واسه بعد عیدکد رو نمیگیرم نمیتونم ب موقع از پایان نامه دفاع کنمشروع طرحم دیر میشهولی اصلن نمیکشم

یکم انگیزه لطفن؟!؟!


هر چی بیشتر فک میکنمکمتر ب نتیجه میرسم.این حجم از اتفاق توی کمتر از 6 ماههمونقدر ک مسخره اس،نگران کننده و ترسناکه.

و واقعیت اینه ک ما تو بی در و پیکرترین مملکت ممکن زندگی میکنیم.مملکتی ک متخصص عفونی اینترنه بدبختشو مجبور میکنه تو این شرایط 30 روزه ماه رو بیمارستان باشه،بدون داشتنه حداقله تجهیزات.و جای اعتراضی هم نباشهچون اتند نامحترم جز مسئولین دانشگاهه و کسی جرات اعتراض بهشو ندارههنوزم درک این حجم از بی شرفی برام غیرقابل فهمه.کسی ک حتی وقتی آدمو با ی ماسک ساده جراحی میبینه میگه چرا پوشیدی مردم وحشت میکنن.

نمیدونم اسمش خوش شانسیه یا چی، این ماه رو بخش عفونی یا حتی اون بیمارستان کوفتی نبودنولی میدونم همین الان ک اساتید ن ما رو آف کردن ی عده دارن هر روز بین مریضای کرونایی میچرخن بدون اینکه اتندی بالاسرشون باشه.

نمیدونم تا اردیبهشت ک روتیشن بخش عفونیمه، این اپیدمیه کوفتی تموم میشه یا نهولی از همین الان دلم واسه همگروهیه فعلیم ک فروردین عفونیه کبابهگرچند منم میرم همون بیمارستانی ک سانتر کروناسفقط بخشم عفونی نیس

میدونی میگن ن قضات خوبی نمیشن بخاطر احساساتشون ولی بنظر من دنیا خیلی جایه قشنگتری بود اگه اونایی بودن ک قوانینو وضع میکردن.استدلاله اتندای ن واسه آف کردنه ما این بود ک شمام جایه بچه های منب همون اندازه ک من نمیخوام امروز بچه هایه خودم در معرض باشن شمام نباید باشینبخصوص تو این بیمارستان ک شما مسئولیتی ندارین

اره الان ی عده میتونن بگنتو رفتی رشته پزشکی و باید پیه همه چیشو ب تنت بمالیولی هیچ جایه دنیا ی سربازو بدون لباس و مهمات نمیفرستن خطه مقدم.چون تنها نتیجه اش از دست رفتنه نفراتتهچجوری توقع دارین ی آدم بدونه حتی ی ماسک بره جلومثه اینه ک ی سربازو با لباس معمولی بدون حتی ی سلاح بفرستی تو قلب دشمن و توقع داشته باشی کله پایگاهه دشمنو کن فیم بکنه.

گرچند خط مقدمه ما نباید بیمارستانمون میبودباید فرودگاه ها و مرزامون میبود ک الان توی خونه با دشمن نمیجنگیدیمدویاره مسئولینمون حماسه آفریدن.

این روزا حتی یک لحظه واسه جونه خودم نگران نبودمولی فکر سلامتیه خانواده ام با کلی بیماریه زمینه ای مثل خوره افتاده بجونمفکر اینکه نکنه من ناقل بوده باشمک هنوز این دوره کمونه لعنتی باشه.فکر اینکه با دستاسه خودت مرگو ب خونه آورده باشی.

ولی چیزی ک این روزا بیشتر از همه آزارم میده،خود خواهی و حماقته مردممونهآدمایی ک بدون توجه میرن خرید عید و تنها دغدغه شون رنگ و استایله موشونه.آدمایی ک میگن اینا همش حرفا و تصورشون اینه ک این مشکلات فقط واسه دیگرونهآدمایه احمقی ک با احمالشون هم ب سلامته خودشون گند میزنن ، هم ب سلامت جامعه.

تو رو خدا بشینین خونه هاتون.باور کنین رد کردن سال نو بدون لباسه جدید در مقابل سلامتیتون ذره ای اهمیت نداره.نمیفهمم واقعا ی عده هنوز بفکر عید دیدنی رفتنن تو این شرایط ک اینقد این خریده واسشون اهمیت داره.میدونی ما ایرانیا اگه زور بالا سرمون نباشه درست نمیشیم.تا وقتی حکومت نظامی اعلام نشهمردمه ما خونه نشین نمیشن.

 

+این روزا بیشتر هوایه همو داشته باشیناز گفتنه دوست دارم نترسینشاید این آخرین فرصت باشه.

نا امید نباشیننترسینولی رعایت کنین.


خوب سال نوتون مبارک باشه با تاخیر.

یکم و سوم رو کشیک بودمو میخوام بگم ک ما خیلی مردمه گااوی داریممن تو همون بیمارستانی ک سانتر کروناس، کشیکه ارتوپدیمهو دقیقن تو همین روزا ک داریم میگیم سر جدتون بمونین خونهمن شبی حداقل 10 تا تصادفی و دعوایی ویزیت دارمهمینقدر مردمه باشعوری داریمبعلت کمبود فراوان ی ماسک میدن واسه 24 ساعت کشیک ک بریم بین آدمایی ک اصن نمیفهمن قرنطینه چیه.

کادر درمان داره له میشه ولی ی عده میان تو مصاحبه داد میزنن ک آره ما خودخواهیم.خسته شدم.این استرسه کشنده اسدوستا و همکلاسیای من دارن هر روز بین مریضای کرونایی میچرخن و.من حتی ساله تحویلی نتونستم خانواده مو بغل کنمبعد اینا میرن مسافرت.ب کادر سانتر کرونا جا دادن تو بیمارستانی ماهه ک بنده های خدا خونه نرفتنمن الان 4 روزه ک میترسم بیام خونهالان 4 روزه مستقیم میرم تو اتاقم، غذا رو همونجا میخورماینا ناراحتن ک تو خونه قرنطینه انمن تو ی اتاق قرنطینه ام

یارو رو آوردن تصادفیهسطح هوشیاری پایین لهه لهجلو در اتاق عمل ارست کردبعد زنش داااد و هوار ک کشتنشهمونجا شروع به احیا کردنو بردنش تو اتاقه عملبعد دکتر نمیدونم چی چی بود (کلا از وقتی من از این بیمارستانه رفتم کلی دکتر جدید اومده) اومد جلو زنش خودشو معرفی کرد ، گف :خانم من کشتمش؟؟؟این تازه الان رسیده دسته مندوبار ماشین از روش رد شدهمن کشتمش؟؟؟

جلو دکتره گف بله شما درست میگی تا رف دوباره شروع کرد

همینقد مردممون گاو و زبون نفهمن.

بخدا همین آدما تو هفته از 40 روش واسه پیچوندن کار و مدرسه و دانشگاه استفاده میکنن ک لش کنن تو خونهحالا ک بهشون میگن بمونین خونه از 100 روش استفاده میکنن ک برن بیرون

ولله ک این مردمو فقط ب زور حکومت نظامی و جریمه های سنگین میشه نشوند خونه

 


آقا کاش بیانم ی آپشن ویس میل داشت،ویس میذاشتیم این روزا انقده خسته ام ک اصن توان نوشتنم نیس تو 5 روز اول این ماه سه تا کشیک عفونی وایستادم تازه فردام باز کشیکم بصورت کلی تو این 6 روز اول ماه 2 تا کشیک 48 ساعتی وایستادم و هنوز 12 تا کشیک دیگه دارم و از همین الان دیگه نمیکشم

تعداد  داره کمتر میشه چون ترددا کمتر شده بود و مشاغل بسته ولی حالا ک همچی برگشته ب حالت قبل دوباره زیاد میشه پس لطفا خواهشا الکی و بیخود نرید بیرون کار و خستگی مارو صد برابر نکنین 

خانومه اومده ریه اش درگیر و علایم داره میگم خانوم باید بستری شی میگ ن تورو خدا من بچه شیر میدم میگم خانوم مشکوکه سی تیت باید بمونی بری بقیه رو هم مریض میکنی میگه بچه گشنه میمونه گفتم چن وقتشه مگه گفت  8 ماه گفتم هششششت ماه بابا این دیگه غذام ک میتونه بخوره ی جور گفتی فک کردم دو سه ماهشه ک اگرم بود شیرخشک مال همین وقتاس گف ن تورو خدا بذارین برم ینی حاضر بود بچش کرونا بگیره ولی گشنه نمونه ی همچین منطقی گفتم پ چرا اصن اومدی خوب نمیومدی ک الانم اینجور نشه میگه نمیفهمیدم نگهم میدارین‍♀️‍♀️‍♀️

خلاصه ی همچین ملتی. 

و اینکه دوتا از مریضایی ک این چند روز دیدم تستشون مثبت شده. باشد ک زنده از عفونی بیام بیرون 

 

+پیشاپیشم نماز روزه هاتون قبول مارو هم دعا کنین 

+یکی ام ب بیان بگه قابلیت ویس پست بذار واسه خسته هایی مث من. 

 


مجددا اعتراض خودمو علیه بیان بخاطر نداشتن ویس پست اعلام میکنمنه صدایه ملکوتی داشته باشم خیراصن هیچی وحشتناک تر از پخش صدای ضبط شده ادم نیسهرکیم با این مورد مشکلی نداره کوفتش بشه.اغا من خسته تر از اونیم ک بنویسم خداییینی چتآی اخیرمو نیگا کنی همش ویسهمگه اینکه مجبور شم.

الانم اومده بودم کلی غر یزنم ولی نوشتنم نمیاد.

 

+فقط اینکهالکی نیاین بیرونرعایت کنینبخدا ک این رعایت نکردنه میتونه واستون ی عمر پشیمونی بیاره.ی مجلسه ختم بوده دو هفته پیش تا الان فقط تو بیمارستان ما 5 تاشون تستشون مثبت شدهخوده اون خدا بیامرزم راضی نبوده ب اون مراسم بخدا.پیرزنه با تررس زل زده بود تو چشام ک حالم خوب میشه؟؟ و من واقعا نمیدونستم ک چی جوابشو بدم.

 

مواظب خودتون باشین


نمیگم همیشه زندگیم بهشت بوده و هیچ مشکلی نداشتماونایی ک این چندسال میخوندن وبلاگمو میدونن خیلی چیزا رو از سر گذروندم.ولی این یکی دو ماهه اخیر.

تو این دو ماه دوتا از عزیزترین آدمایه زندگیمشرایط جسمانی خیلی بدی داشتنو نزدیک بود از دستشون بدم ولی برای اولین بار توی زندگیم معجزه واسه مام اتفاق افتاد و  احساس کردم خدا دیدمونو خدا رو شکر حالشون خیلی بهتره و رو ب بهبودنچیزی ک حتی احتمالش رو هم نمیدادیم

و همین ک داشتم ی نفس راحت میکشیدمهفته پیش دو تا از دوستامو ی فاصله کمتر از 48 ساعت از دست دادمدوتا دختر جوون هم سن خودمبا کلی آرزو.یکی رو کرونا، یکی رو هم تصادف.هنوز تو فاز انکارم و باورم نمیشهیکیشون تازه مادر شده بوداون یکی ام قرار بود عروسیش باشه.با یکیشون تو این3-4 سال بیمارستان دوست شده بودم و یکیشون از دبستان.  ی هفته پشت سر هم کشیک برداشته بودم ک اخر ماه واسه امتحان صلاحیت وقت خوندن داشته باشنواسه کرونام فقط کشیک میومد بخش خودم بودم و یکی دیگه و بقیه گروه رفته بودن شهرشون کسی نبود کشیکمو باهاش جابجا کنم واسه اولی از صبح ک فهمیدم از مریض شرح حال گرفتم و اشک ریختمبا پرستار و اتند حرف زدم اشک ریختموسط اورژانس بالا سر مریض اورژانسی اشک ریختمتازه بهتر شده بودمو کنترل اشکم دستم اومده بود ک فرداش خبر دومیو شنیدم و از اورژانس تا خوده پاویونو زار زدم

و هنوز از شوک این اتفاقا درنیومده بودمامروز فهمیدم یکی از نزدیکا و عزیزانم سرطان داره ی دختر 18 ساله ک هفته دیگه کنکور داره.

و من حتی جرات غر زدن سر خدا رو ندارمچون معجزه شو ب چشم دیدممیترسم بگه نا شکری میکنمولی خسته امخیلی خسته امدیگه کشش خبرای بد رو ندارمحس میکنم تو ی کابوس گیر کردمولی هر کار میکنم نمیتونم بیدار شم

و میدونم این روزا حال خیلیا خوب نیسخیلیا نزدیکانشونو بخاطر کرونا از دست دادن.گرونی و قیمتا خیلیا رو داره اذیت میکنهاین روزا دارم تو اورژانس میبینم ک سو تغذیه و ترس از کرونا و گرونی چه بلایی سر مردم میارهخیلیا از نداری و ترس انقد دیر میان ک خیلی دیرهخیلیاگه از این روزا جون سالم بدر بردم و فردایی بودپزشکی رو بعد طرح میبوسم میذارم کناربخدا ک این 60-70 سال زندگی ارزششو نداره.

کاش تموم شه این روزاکاش خوب تموم شه این روزا

 

+پ.ن: بچه پست قبلی رفت بهشت.

 

+میشه از ته دل براش دعا کنین؟؟!!

 

+سروش کجایی؟؟!!


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها